وقتی نسیم نیمه شب
از باغ سیب برمی گردد
راز از کنار زلف تو آغاز می شود
راز از خلال طره ی رقصانت
روی انار سرخت سر می خورد
و می رود به شانه
و شانه ی برهنه ی مهتابی ات
جغرافیای حسرت و حیرت را
ترسیم می کند
...
راز از خلال زلفت می تابد
وقتی زلال گردنت
از تیغزار بوسه پر آشوب گشته است
{منوچهر آتشی}